اگر سوی شام ار بری میرود


اجل آدمی را ز پی میرود

دلا سازره کن که معلوم نیست


کزین خاکدان روح کی میرود

دی عمر آمد بهاران گذشت


بهاران گذشتند و دی میرود

بهر جا دلت رفت آنجاست جان


سرا پای دل را ز پی میرود

دل تو چه شخص و تنت سایه است


بهر جا رود شخص فی میرود

دل اندر خدا بند و بگسل ز خلق


که آخر همه سوی وی میرود

از آن روی دل در خدا کرد فیض


که لاشیء دنبال شیء میرود